شلوغی فرشته کوچولوی مامان
دیروز داشتم اویزهای تولدتو درست میکردم فرشته کوچولو هم اجازه نمی داد از یه طرفی هم که اعصابم خوردشده بود دیگه حو صلم سررفت اونارو خونه مامان جونی گذاشتمو برگشتیم خونمون بعد از نیم ساعتی دیدم دوست دوران دانشگاهیم زنگ زد خونمون با هاش مفصلی حرف زدیم چند ماهی بود که صحبت نکرده بودیم حین صحبت کردن دخملی هم شلوغی میکرد سیم تلفنو چند باری کشید و تلفنو قطع کرد بغلش میکردم گلهای روی میزو می چید و خراب میکرد اصلا فقط خرابکاری بعد از مدتی هم یه صداهایی از خودش در می اورد اخرش ازش معذرت خواستم وتلفنو قطع کردم مثل اینکه دخملی هم همونو می خواست بعد از اینکه من گوشیو گذاشتم اصلا نه خرابکاری ای نه گل چیدنی از الان می خواد بگه ...
نویسنده :
نسرین
10:58